حال بد مردم
دفتر خاطرات
هرگز دل من ز علم محروم نشد کم ماند ز اسرار که معلوم نشد هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز معلوم شد که هیچ معلوم نشد
شنبه 23 بهمن 1400برچسب:, :: 17:1 ::  نويسنده : Rozhin

تیشرت سبز رنگش در ان هوای سرد زمستانی کفش های ژنده اش

مردی در دهه چهارم زندگی اش

و پسرش در دهه دوم زندگی اش

انگار کودکی اش را برای او نمایان میکرد

وقتی از درد به خود میپیچید ناله میکشید در آن سروصدا در صف داروخانه همه مردم عصبی آزرده

تقلای بچه 12 13 ساله اش از کارمند داروخانه که کارشون زودتر را بندازه

از دیدن پدرش که داشت ازدرد به خودش میپیچید اذیت میشد

بهتر از هرکس دیگه ای اون لحظه درکش میکنم

با هم رفتیم قسمت تزریقات

تختش نزدیک تخت من بود

و صدای گریه هاش وقتی با عشق به فرزندش میگفت

عزیزبابا

قربونت برم تو برو بیرون یه چیزی بخور

و پسرش بهش گفت تا بابا نیاد من هیچ چی نمیخورم

قطعا خودش و پسرش از دشمنهای افکارات منن اما باز هم نمیتونم تو همچی حالتی

از کسی متنفر باشم

اونجا دوباره در عمق درد شروع میکنم به دوباره انسان بودن

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان Law و آدرس rozhinbabzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: